(۱۲۹۷-۱۳۸۹)
غلامرضا کبیری، سال ۱۲۹۷ در شهرستان ساری متولد شد. او بعد از گذراندن تحصیلات اولیه به سمت ادبیات و شعر روی آورد و به طبعآزمایی در سرودن شعر مازندرانی پرداخت.
اشراف او به فرهنگ و فولکلور مازندران سبب شد تا برخی از جاندارترین و ماندگارترین اشعار به گویش مازندرانی از سوی او سروده و بر ذهن و ضمیر مردمان این دیار بنشیند.
از جمله این سرودهها منظومه بلند «کوچ» است که سرگذشت کوچ ایلی بزرگ از منطقه ییلاق به قشلاق را با هدایت «مختاباد» سرپرست این گروه روایت میکند و در آن ضمن دستمایه قرار دادن این رخداد مهم در زندگی مردم این منطقه، به فراز و فرودها و تلخیها و شیرینیهای زندگی مردمان با زبانی فخیم و شاعرانه میپردازد.
این مثنوی بعدها با گویندگی زندهیاد محمد دنیوی و گذاشتن موسیقی منطقه مازندران به یکی از آثار شنیدنی و ماندگار این منطقه تبدیل شد.
از این شاعر گزیدهکار مازندرانی علاوه بر سرودن شعر ،دستی چیره در ترانه و تصنیفسرایی داشت و برخی از تصانیف و ترانههای ماندگار مازندرانی حاصل طبعشعر اوست.
تصنیفهای موسیقی “خاک مهربان، هوا مشته و بهار نشونه” را برای رادیوتلویزیون ایران تهیه کرد. شعر «نماشون» و« سپیده صبح» دانا کبیری، فرزند مرحوم کبیری و از موسیقیدانان خوشذوق کشور اثر این شاعر مازندرانی است.
کبیری به قلم خودش :
او خود در مورد زندگی اش نوشت: « نامم غلامرضا، شهرت کبیری، کارمند بازنشسته آموزش و پرورش مازندران در ساری هستم. بیش از نیم قرن است که با قافله شعرا و نویسندگان، همراهم و بیش از چهل و پنج سال است که بر شاخسار پر طراوت شعر بومی مازندران، زمزمه میکنم. کار هنری و ادبی را با نوشتن نمایش نامه و سرودن شعرهای آهنگینی که در نمایشهای فرهنگی به نام “پیش پرده” اجرا میشد، از سال ۱۳۱۸ یا ۱۳۱۹ آغاز کردم. نخستین شعر به گویش بومی مازندران را در سال ۲۳ یا ۲۴ سرودم که جنبه انتقادی داشت و آهنگین بود. این شعر در مجمع عمومی ای خوانده شد و بسیار مورد پسند قرار گرفت. ابراز علاقه و شور و شوق مازندارنیها مرا بر آن داشت که سرایش شعر به مازندرانی را به صورت جدی دنبال کنم و همراه با شعر فارسی و نوشتن مقاله که بیش تر در روزنامههای محلی و مدتی در مجله “امید ایران” چاپ میشد، به سرایش اشعار بومی نیز بپردازم. نخستین غزلی را که به زبان مازندرانی سرودم و شاید تا آن زمان، به این سبک و سیاقِ سردوه نشده بود، “ریکاً نام داشت که در سال نامه فرهنگ مازندران چاپ شد و مورد استقبال همگانی قرار گرفت. زمان سرایش این شعر به سال ۱۳۴۰ بود… در طول این سالها، سرایش شعر بومی مازندران را در قالبهای دوبیتی، مثنوی، غزل، قصیده، شعر بلند، همچنین تصنیف و ترانه ادامه دادم که بعضی از آنها مثل” کوچ”، “قصه زندگی”، “حماسه مازیار”، “توبه” و … در حافظه جمعی ریشه کرد و با استقبال و پیروی شاعران بومی سرا، روبه رو شد. تقریبا برای همه آهنگساران مازندرانی تصنیف و ترانه ساختم. تازگی ای که از نظر شکل و محتوا در اشعار بومی ام وجود داشت، بخصوص بهرهگیری از تشبیهات و ضرب المثلهای مازندرانی، سبب شد که با استقبال شنوندگان رو به رو شود و مقام و مرتبه شایستهای را احراز نماید. مجموعه ای از اشعار فارسی و مازندارنی و تصانیف و مقالههایم را گردآوری نمودم که بخشی از آن در کتاب “تلاونگ تی تیها و شکوفههای سحر” و ” زمزمههایی از شهر بی خزان من ساری ” منتشر شد.